چه لذتی دارد که صبح نه زود با صدای در بیدار شوی و وقتی با موهای ژولیده و چشمان پف کرده در حالی که پشت در سنگر گرفته ای در را باز میکنی و کله ات را بیرون میاندازی بببینی یک همسایه مهربان با یک بسته گنده زرد رنگ آنجا ایستاده .یک بسته گنده که برای توست .چه کیفی دارد .بچه که بودم دلم میخواست مثل این فیلمها همیشه پست چی برایمان کلی نامه داشته باشد .بسته که البته جای خود دارد .گاهی آرزویم با نامه ای از دائی ام برآورده میشد .ولی ان نامه ها مال من نبود .پشتش ننوشته بود برسد به دست ....!اینجا اما هر وقت صندوق را باز میکنی پر نامه هائی به اسم من و همسرم است. اما باز هم نه از ان نامه ها که دوست دارم .همه اش بیل و گزارش بانک و تبلیغ و از این چیز هاست .به جایش من هر روز .شاید هم روزی هزار بار ایمیل چک میکنم و گاهی از دیدن پیام کسانی که دوستشان دارم ذوق میکنم ولی اصلا به اندازه نامه مزه ندارد. بسته که جای خود دارد
امروز کتابهام رسید .و سورپریز بزرگ شش جلد رمانی بود که خواهر شوهرم کنار کتابهای درسی برایم فرستاده بود .از صبح هی دست میگیرم ورق میزنم و نگاهشان میکنم :چهار چهارشنبه بهاره رهنماست .احتمالا گم شده ام سارا سالار .الیس یودیت هرمان و سه تا رمان کوچولو از سه نویسنده تازه از نشر چشمه .همه را میخوانم و در موردشان خواهم نوشت .وای که چقدر خوشحالم .
No comments:
Post a Comment