وقتی اون سر دنیا هستی و آشنا های کمی داری و صبح تا شب هم کارت موندن تو خونه و درس خوندن باشه هر اتفاق غیر منتظره میتونه یه تنوع باشه .مثلا وقتی ساعت ۱۰ صبح در حالی که تازه بیدار شدی کسی در خونتو بزنه .
امروز مهمون داشتم!تازه یه مهمون خارجی!!!!!
جائی که ما زندگی میکنیم یک سری یونیت های نوساز کنار هم ساخته شده که اکثرشون فرنیش هستن .در اصل به علت نزدیکی اینجا به دو تا دانشگاه بیشتر برای دانشجوها ساخته شدن .وسطش چند واحد غیر مبله هم بود که ما یکی از اونا رو گرفتیم .ورودی محوطه اولین خونه، یه خانومی با همسرش زندگی میکنه که به گمونم مسول کنترل واحهای فرنیش باشه .نه که سرایدار ها !ی چیزی شبیه مدیر ساختمون به گمونم !خلاصه صبح در رو باز کردم و دیدم پشت در ایستاده .یه خانوم میانسال اصالتا اسکاتلندی که در انگلیس زندگی میکرده و حالا ۲ ماه اومده استرالیا . راه افتاده بود تو محوطه تا با ساکنین تحت نظارتش!آشنا بشه ولی با اینکه فهمید ما جز اونا نیستیم نرفت .اینقدرا ین پا اون پا کرد تا من یادم اومد باید تعارف کنم بیاد داخل .پیشنهاد یک فنجان قهوه را با کمال میل پذیرفت و یک ساعتی نشست به حرف زدن .خدائی لهجه اسکاتلندی از استرالیائی هم سخت تره!اخرشم گفت ی شب باید با شوهرت بیاین دینر پیش من !جالب اینکه ایران رو میشناخت و میدونست زبان ما فارسیه .
تصمیم دارم هروقت یه غذای خاص ایرانی درست کردم براش ببرم و بهش سر بزنم .معاشرت کردن با آدمهای جدید باید جالب باشه !فقط نمیدونم چرا هیچ آدم زیر ۴۰-۵۰ سالی به تور من نمیخوره!!خلاصه امروز یه مهمون داشتم .جای همه دوستان خالی بود !
No comments:
Post a Comment